من هنوز هستم

ساخت وبلاگ
رویاهای صادقانه همواره مرا در دوگانگی رنج و مسرت غوطه ور کرده است، دیشب باز هم تو را در خواب دیدم یا بهتر است بگویم تو را ندیدم صدایت را دیدم، یک لحظه در گوش جانم صدایت طنین انداز شد گفتی من همیشه یادتم شب سه شنبه هم بسیار یادت بودم تو نیمی از وجود منی می ترسم بیش از این به تو گرفتار شوم ... تا آمدم جواب بدهم برگشتم دیدم نیستی اما آنچه گفتی در گوشم همچنان تکرار میشد لحظه شیرینی بود اما یک غمی در اعماق قلبم سنگینی کرد، این فاصله آخر مرا خواهد برد، به سرزمین های دوره دور... +دوستی پرسیدن چرا شب سه شنبه؟!  والا نمیدونم دیدمش ازش میپرسم، شاید رویدادی در زندگی اش بوده است مرا یاد کرده :)) من تابحال او را در دنیای واقعی ملاقات نکرده ام  این مدل پرسش ها باعث می شود خود سانسوری کنم در صورتیکه اینجا کلبه امن من برای نوشتن از اوست که قسمت بزرگی از قلبم است❤️ من هنوز هستم...
ما را در سایت من هنوز هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshokooh-zendegi5 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 18:43

میگه یه روز میام با هم میریم سفر دور دنیا، مطمئن باش :))

تو مدام از من فاصله میگیری، اصلا تاحالا ندیدمت، علاقتو به من هم که مدام کتمان میکنی، بعد میخوای با من بری سفر دور دنیا، دقیقا چطوری؟!! 

دیگه دارم کم کم به خوابهام شک میکنم :))

من هنوز هستم...
ما را در سایت من هنوز هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshokooh-zendegi5 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 18:43

تقریبا میتونم بگم به همه استانهای کشور برای امر آموزش و فرهنگسازی و اجرای طرح های اجتماعی مشارکت محور سفر کرده ام، اما اردبیل برایم چیز دیگری بود، خیلی حس خوبی داشتم خیلی خوش گذشت، چقدر همکاران اردبیل با احساس بودند، دختران زیبا با چشمانی مشکی و سفید رو که از دیدن لبخند مهربانشان سیر نمیشدی سعی میکردند لهجه شیرین آذری را در پشت صدای مهربانشان پنهان کنند، موقع خدا حافظی متوجه نگاه ابری آنها شدم بی مقدمه در آغوش گرفتمشان و بوسیدمشون، به ریحانه گفتم من دوستی دارم که هرگز ندیدمش ولی شبیه توست و محکم بغلم کرد گفت چقدر حس میکنم سالهاست شما را میشناسم و با اشک از هم جدا شدیم، لحظه حرکت بهش گفتم ریحانه جان من قلبمو اردبیل جا گذاشتم، اومدی تهران حتما به من سر بزن با هم دوباره چای بنوشیم و من در عمق چشمان سیاهت غرق شوم، یک ماچی برایم فرستاد که همه زدیم زیر خنده :)) در تمام مسیر بازگشت، از تو خداحافظی میکردم، انگاری تو را اردبیل جا گذاشته ام  من هنوز هستم...
ما را در سایت من هنوز هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshokooh-zendegi5 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 19:05